مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
ای مــدیـنــه! نـوبـت غــم آمـدت تـا قـیـامـت سـوگ مـاتـم بـایـدت یا رسـولاللَّه! برآور سر ز خاک نی، فرود آ از فـراز عـرش پاک بین حسین اینک وداعـت میکـند رو بـه اقـلـیـم شـهــادت مـیکـنـد بـلـبـلان رفــتــنـد از گـلــزارهــا جای گـلها، سر کـشـیـده خارهـا ای حسن! ای مجتبی! ای مرتجی! میرود بـنْـگـر حـسـین آیـا کـجـا ای بـرادر! از بـرادر بـاز پـرس هم ز انجامش، هم از آغاز پرس سر برآر، ای زهرۀ زهـرا! دمی پُر ز شور و فـتـنه بنْگـر عالـمی بنْـگـر اشـترها، قـطار اندر قطار دخـترانت بین به محـملها سوار بـنْگـر آن شهزادگان بحـر جـوش تیغها بر کف، سپرهاشان به دوش رخش عزّتْشان همه در زیر ران در رکاب آن شـه خـوبـان، روان جامۀ غم کن تو، ای کعبه! به بر غرق اشک دیده کن، حِجْر و حَجَر بیصفا مانْدی از این پس، ای صفا! بیامام، ای مشعر و خیف و منا! زادگــان پــاکـت، ای امّالــقــری! میروند، آخـر نـمیپـرسی کجا؟ این بُوَد انصاف تو؟ ای روزگار! شام و ری شاداب و یثرب سوگوار؟! این بُوَد انـصاف؟ ای دهـر دغـا! شامیان در عیش و مکّی در عزا؟! |